ما هرقدر لایی بکشیم، از این و آن سبقت بگیریم یا ترمز کنیم و بکشیم کنار تا «جوان‌ها» گازش را بگیرند و به گردشان هم نرسیم، آخرش باید به‌خودمان جواب پس بدهیم و اعتراف کنیم که عشق به سینما کار دستمان داده است. اما به قول میرزا حبیب خراسانی این درد «هرگز نشود چاره که درمان‌شدنی نیست.»

ردپاي گرگ

همشهری آنلاین: عشق ما به سینما یکطرفه بوده و هست؛ مثل خیلی از عشق‌هایی که معشوق، اصلش را بروز نمی‌دهد که عشق چیست و عاشقیت کدام است؟ یکی از حکایت‌های عاشقیت این بنده عاصی در بهمن‌ماه ۱۳۷۰ و در سینما بهمن به منصه ظهور رسید. من بودم و رضای« رد پای گرگ» که خسته از ۲۰سال زندان شوشتر آمده بود دنبال طلعت.

من بودم و آن نارفیق که روی کاغذ رفیق بود و اسمش صادق‌خان هم بود! طبق ایام ماضی، عکس و تفصیلات فیلم کیمیایی در جریده «ماهنامه فیلم» ثبت شده بود اما قسمت نشد دوامش بر جریده این عالم ثبت شود. پیش از ورود به سالن نمایش و شروع عشق مجازی بر پرده نقره‌ای، دوستی بسیار قدیمی همراه دو تن از دوستانش آمده بودند سینما بهمن تا فیلم کیمیایی را ببینند. اما آن دوست آمده بود تا عشق دوران پارینه سنگی را نه یادآوری که زنده کند. در آن لحظات این تن خسته مانده بود با داستان عشق رضا و طلعت و فتو و آقا تهرانی و تارزن و بلبلی که قرار بود وقتی می‌خواند، صادق‌خان هم عقد فرشته را بخواند و داستان دیگری که از
گذشته‌ای دور آمده بود و دو تا صندلی آن طرف‌تر، توی سالن سینمای بهمن، با جشنواره فیلم فجر مسابقه گذاشته بود.

آن روز «رد پای گرگ» به‌خیر گذشت و «دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس» از دام دیو و دد جستند. فیلم کیمیایی تمام شد. آن روز تمام شد...اما حساب ما و کیمیایی و قرار سرخ عاشقیت تسویه نشد که نشد: « قرارسرخی زمستانِ در شبی، برف و روز است. اما نه برف آمد نه ثریا.»‌

کد خبر 923956
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha